آسمون دلدادگی | ||
|
دنبال کســـی میگردم ؛
که توی بهار زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم:
میای بریم زیر این رگبار و هوایِ خوش قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم؟؟؟ توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگــم: میای بریم خیابون چمران تا هر جا شد قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه: ناهار اونجایی که من میگماااا توی پاییز زنگ بزنــم بدون هیچ دلیل بگم: میای صدای ناله ی برگای حافظیه رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟ در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیاریااا توی زمــستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل بگم: چنارای باغ ارم منتظرن با یه عالمه برف، بعد با تردید بپرسم: میای کــه؟ در جوابم بدون مکث بگه : یه جفت دستکش میارم فقط یه لنگه من یه لنگه تو... سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم !
یاحق نظرات شما عزیزان: همراز
ساعت10:17---21 آذر 1391
پاسخ:ممنون از حضورگرمت دوست خوبم
سلام مسافر...
جاده پاییزی احساس بروز شد منتظرتم...[گل][گل][گل] پاسخ:سلام سعید جان خیلی مطلبت قشنگ وپرازاحساس بود واقعا گل کاشتی ...گر جفاي روزگار تکه کند قلب مرا، روي هر تکه نويسم اسم زيباي تو را. لحظه هات پراز آرامش آبی آسمونی
ساعت18:27---14 آذر 1391
امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی !!!
تولدت مبارک
قدر زمان حال را بدانید که گذشته هرگز برنمی گردد و آینده شاید نیاید.
با حضورت خوشحالم می کنی.پاسخ:عاشقان شمعند و ما پروانه ایم@ بی دلان گنجند و ما ویرانه ایم@ بر نگردد روی ما جز سوی یار@ در هوای دوستان ما دیوانه ایم.........آسمون دلت آبی داداش ایلیا
ساعت21:09---13 آذر 1391
نگاهم به اسمان خیره مانده و شب همچنان یاقوتهای سفیدش را به رخ زمین میکشد . هر دم ستاره ای چشمک میزند به چشمان خمار من و من دل در سودایی دیگر اسیر سیاهی اسمان مانده ام . بزرگراه اسمان هردمش آمدی دارد وشدی .. میریزند یاقوتهای خسته و میرویند مرواریدهای تازه بر چینهای دامن آسمان .چه شبی شده این شب یلدایی ..چه نرگس فام میزند لبخندهای ستارگان دور دست ..بوی یاسهای باغچه ی اسمان همه ی فضا را گرفته و رزها روی عرض اندام ندارند ... شکوفه ای فریاد بودن سر میدهد در اسمانی ترین شب دنیا ...لبخندی گل میدهد بر لبان اسمان خسته و ستاره ای متولد میشود برای بودن .... بوسه ای میچیند ماه بدر از لبان ارغوانی ستاره .. وباز هم شب به راه خود ادامه میدهد . ومن همچنان خیره و خمار ماند ه ام در کنار بیدهای مجنون حیاط زندگی ... ماه بوسه باران میکند روی شکوفه را و حوض ماهی خانه مان آینه ای میشود روایتگر یک راز ... خوش به حال ماهیها که ماه را در آغوش میکشند و خوش به حال ماه که آینه وار زلالی حوض را خانه ی همیشگی خود کرده است ... تولد یک ستاره مبارک ... پاسخ:سلام داداشی ممنون واقعا لذت بردم...مرسی که به یادم بودی...من همیشه از این همه لطف خحالت میکشم ایشالله بتونم جبران کنم ....برات بهترین هارو آرزو دارم....امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد همیشه هستی ، همین حوالی . . .یاحق آبی آسمونی
ساعت16:12---10 آذر 1391
چقدر زیبا بود....
عجیب به دلم نشست.... شاید بتونم بگم بهترین نوشته ای بود که ازت خوندم.... خیلی دوستش داشتم.... و باز هم انتخاب اهنگت..... و باز هم غافلگیرم کردی با این انتخاب و نوشته ات.... پاسخ:شراب هم به مستی ام حسادت می کند آنگاه که خمار یک لحظه دیدن تو می شوم . . .قابلی نداشت آبی آسمونی...یاحق داداش ایلیا
ساعت2:21---10 آذر 1391
سلام بسیار لطیف وزیبا نوشتید ..مملو از احساس و سیراب از دلتنگی ...
پیوسته پاینده باشید ایلیاپاسخ:سلام در دل دردیست از تو پنهان که مپرس تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس با این همه حال و در چنین تنگدلی جا کرده محبت تو چندان که مپرس...یاحق |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |